محل تبلیغات شما
از ط» پرسیدم، بچه که بودیم ازم بدت می آمد؟ گفت: اصلا! با خودم فکر کردم، کاش زودتر می فهمیدم که اذیت کردن، ذات برادرم است، نه قصد و نیتش. آن وقت ها - قبل از اینکه مدرسه بروم - فقط او را می دیدم. خاصیت بچه دوم با فاصله کم همین است دیگر. دلم می خواست بهترین دوستش باشم. دلم می خواست بهترین دوستم باشد. ولی ط» در دنیا دیگری زندگی می کرد. دنیای کودکانه دیگری که هیچ شباهتی با دنیای من نداشت. مگر ما خواهر و برادر خونی نبودیم؟ قیافه ها شبیه هم و روحیه ها زمین تا

گاهی در خیالاتم خفه اش می کنم، ولی خب دوستش هم دارم

پاکش کن و دیگه به روی خودت نیار

آنجا که لای ورق ها می توان زیست

ها ,دنیای ,هم ,دوستش ,ولی ,خواست ,خواست بهترین ,می خواست ,دلم می ,که هیچ ,هیچ شباهتی

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

رضا شبانی گنجشکی که لانه کرده در گلوی من